ღღღ ♚من♚ ے سر ﺧــُـــــﻮشـــــﻢ
◕‿◕✿قدم قدم تا خوشبختی
امروز سر کلاس سعادتفر(دبیر دیفرانسیل) دیر رسیدم تقریبا یه رب به 8 بود رسیدم در زدم رفتم تو داش زر زر میکرد ج سلاممو نداد منم یه ژست مغرور گرفتم که ینی منم آدم حسابت نمیکنم بدبخ رفتم نشستم اصن بهشم نگا نکردم آخر ساعتم کم مونده بود بزنم لهش کنم آشغال میگم وقتمونو میگیرین نمیذارین درس بخونیم یسره کلاس بمن میگه الان کلاسم نمیومدی خواب بودی بعدشم تو خونه واستی بیکار چیکا کنی؟ ینی آدم به این ..... حالا اینو بیخیال سر جلسه آزمون این مهجور صندوق عقبو برامون مراقب گذاشته بودن بعد تقریبا وسطای آزمون بود مهدیس دوستم کنارم بود آروم بحالت لب خوانی سرمو اوردم بالا دیدم داره بمن نگا میکنه گفتم چیز خاصی نگفتیم گف کدوم درسی گفتم دینی بعد زرتی گفت خانوم زینلی (مدیر گرام) یه لحظه بیاین : _زینلی : بله؟ _مهجور : تکلیف اینایی حرف میزنن چیه؟ _ خب برگه هاشونو ازشون میگیریم بعد منم یهو آمپر چسبوندم فوری از خدا خواسته گفتم باشه خانوم ایرادی نداره بفرمایید برگمو بگیرین برداشتم که بگیرن من برم خونه اونم که ...... زینلیم چون از اداره یه سرخر فرستاده بودن واسه حفظ آبروی مدرسه هم که بود یه ذره حرف زد گف حواس بقیه پرت میشه و اینا یکی نی بگه مراقب تو که بدتر ایجاد حواس پرتی میکنه خو ایششششش انگار جلسه کنکور سراسریه لامصب چنتا از سوالاشم اشتب بود تازه ... خلاصه که اصن یه روز تخیلی بود امروز فردا هم برا کلاس گسسته نمیرم حالا شایدم رفتما ملوم نی هیچ کس نمیتواند موفق باشد مگر بخواهد و سپس برای بدست آوردنش بکوشد.
نظرات شما عزیزان:
پرسید کدوم درسی؟منم گفتم دینی یکهو دیدم یکی داره میگه ادامه بدین خجالت نکشینا
از الکی دور خالی
پاسخ: آره منم اگه امروز نمیرفتیم شیمی 2 رو تقریبا تموم میکردم
MISS-A |